شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل
حبیب با حبیب خود، به خلوتی صفا کند ندانم از چه بی گنه، عدو به او جفــا کند سرشک غربتش روان نوا زند زنای جان نهان ز چشم دشمنان، بدوستان دعــا کند
به پیکرش نشانه ها، یه سینه اش ترانه ها که زیر تازیانه ها، رضا رضا رضا کند به دستها سلاسلش، زغصه سوختحاصلش چه می شود که قـــاتلش زفاطمه حیا کند
فتاده در ملالها،به عشق شور و حال ها در آن سیاه چــالــهــا، خدا خدا خــدا کـند
فتاده دیگر از نوا، بــرو به دیدنش صبا بپرس مرغ کشته را، کی از قفس رها کند؟ بخاک بی کس سرش،کسی نبود دربرش کجاست تا که دخترش، اقـامه عـــزا کند
اثر نمـانده از تنش، دلا بــرو به دیدنـش بگو عدو زگردنش، غلی که بـسته واکند به هردلیست ماتمش،شکسته کوه راغمش عجب مدار «میثمش»، قیامت ار بپا کند